دست نیافتنی


سوگل هستم !

 

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا كردم                          

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم

گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس

غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم

نمی دانم چرا ؟

نمی دانم چرا ؟ شاید خطا كردم

و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی

نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

 

 



نظرات شما عزیزان:

سلام
ساعت13:40---11 ارديبهشت 1391
سلام خوگشله خوبی انصافا عجب وبی داری راستی ایقد جدی هم نباش اصلا بهت نمیاد
پاسخ:ممنون اما جدیت از چه نظری؟


sogand
ساعت0:07---5 ارديبهشت 1391
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه

یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت

افسانه ی زندگی چنین است عزیز

در سایه ی کوه باید از دشت گذشت!


آپم.منتظر حضورت هستم...


salehb
ساعت23:59---4 ارديبهشت 1391
دریغ از یک موجود زنده که تو این وبلاگ نظر بده !!!!!
پاسخ:خدااز دهانت بشنوه!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:8 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com